سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه بسیار یاد مرگ کند، خداوند دوستش خواهد داشت . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
زمینیان آسمانی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» زائر شهر قاصدکها...

بنام او که خالق یاس ونرگس است

یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجه

 

ای روح دعا سلام آقا جان 

 

 سالهاست نگاهم پشت پنجره ای که متعلق به فرداست قاب گردیده وگرد وغبار هجران برآن سایه افکنده

 

عمری است که برای آمدنت بی قرارم یابن الزهرا،ببین از فراقت سخت بارانیم ببین ثانیه ها چگونه از هجر تو بغض کرده وبه هق هق افتاده اند

 

آقا جان:

حیف نیست ماه شب چهادره پشت ابرهای تیره وپاره پاره پنهان بماند،حیف نیست دیده را شوق وصا ل باشد ولی فروغ دیده نباشد

 

بیا وقرار دل بیقرارم شو بیا وصداقت آینه را به زلال آبی نگاهت پیوند بزن بیا تا سر به دامانت بگذارم وعقده های چندین ساله ام را باز کنم تو که معنای سبز لحظه هایی بیا تو که ترنم الطاف حق تعالی بیا

 

بیا که از هجرت چون اسپندی بر آتشم

 یوسف فاطمه

کی طنین دلنواز انا بقیه الله تو از کعبه مقصود جانها را معطر می نماید کی کعبه به خود می بالد وزمین بر قامت دلربایت طواف عشق می گزارد وجان در سعی وصفای نگاه تو محرم می شود ومناسک حج وقربان را بجای می آورد برای آمدنت تمام دلهای عشاق دنیا را به ضریح چشمهای قشنگ وعباس گونه ات گره زده ایم ودر مراسم اعتکاف شبهای فراق برای گرفتن حاجتمان دست به دعا برداشته ایم

 آقا جان برای آن لحظه که سبز پوش با پرچم یالثارات الحسین در انتهای افق غباری بپا می شود وتو با ذوالفقار حیدر وسوار بر اسب سفید قصه ها می آیی لحظه ها را بدست باد می سپارم

 

بگذار صادقانه بگویم که کهنسال ترین آرزوی دلم آرزوی وصال توست آرزویی که برای بدست آوردنش تمام کلافهای عمرم را به بازار معشوق فروشان برده ام وخودم را در جرگه خریداران یوسف زهرا(س) قرار داده ام

 

نازنینم تو زیبا ترین دلیل برای شبهای قدر وشب زنده داریهای منی تو ضیاءعین ودلیل امن یجیب منی 

 

آقا جان می خواهم برایت قصه بگویم  قصه سیب وگندم ومردی که سالهاست در میان مردم چشمم ایستاده،قصه خوشه خوشه انتظار وچشمانی که درو میکنند،قصه باران وسطرهایی که دلواپس پونه هاست،قصه اسب وخیال آمدن تو در باران،قصه هایی که مشق هر شب من است

 

کاش می شد واژه ها را شست وانتظارراتفسیر کرد ولی افسوس

 

میدانی مرز انتظار کجاست؟آنجا که قطره اشک منتظری سدی از دلواپسی ساخته وقطره قطره انتظار را ذخیره می کند،آنجا که وجودش چون جرعه ای آب از تشنه ای رفع عطش می کند آنگاه که می فرماید اگر شیعیان ما مرا به اندازه قطره ای آب بخواهند هر لحظه ظهور من نزدیکتر می شد

 

 

حس می کنم نزدیکی آنقدر نزدیک که با آمدن یک نسیم می شود تو را احس کرد وبویید

 

خوب می دانم که آخر دل سنگ وطلسم نحس قصه را می شکنی وآنگاه زمان وصل وجان نثاری می رسد

 

پس بیا از پس کوچه های انتظار ،بیا که شعرهایم بی قافیه مانده اند،بیا که با آمدنت گم میشود در تبسم تو بغض چندین ساله ام،بیا که غزلهایم مضمون ندارند ومثنوی عشق نا تمام است

 

محبوبم

هر روز که میگذرد بیشتر از قبل دلم برایت تنگ می شود عشق تو سراسر وجودم را فرا گرفته و اگر دلم را بشکافی بر لوح آن نام تو هگ گردیده وکنون ای بهار عشق می ترسم از خزان عمر  ترسم از ندیدن است بگو که تا خزان من آیا فرصت بهار دیدن است؟

 

یابن الزهرا"لیت شعری أین استقرت بک النوی" کاش میدانستم که کجا وکی دلها به ظهور تو آرام خواهند گرفت

 

بنفسی أنت

 

به جانم سوگند که تا طلوع صبح صادق به انتظارت خواهم ماند ولحظه ها را با تمام سنگینی به دوش می کشم وسکوت ثانیه ها را به ازای فریاد زمان تحمل می کنم فقط برای رسیدن به لحظه با شکوه وصا لت

 

آقا جان:

 

دروادی انتظار زمان را بنگر که چگونه از هجر تو همچون شمع ذره ذره آب می گردد کی می آیی که قطره ها به دریا بپیوندند؟خیبر گشای فاطمه(س) کی می آیی؟

 کی می آیی که کران تا بیکران دلم را برایت چراغانی کنم وچشمانم را فرش قدومت نمایم؟

 بیا که بهار بی صبرانه مشتاق آمدن توست وقلبم جویبار اشکهایی که هرروز وشب برای فراق تو ریخته می شوند

 

یاس سفیدم

بیا که با ظهورت آیه"والنهار اذا تجلی" تأویل گردد بیا که چشمه سار وجودم سخت خشکیده وفریاد العطش برآورده،بیا تا از نرگس چشمانت عطری برای سجاده ام بگیرم بیا ومرا زائر شهر قاصدکها کن،بیا

 

دلم برای ورود هر عشقی غیر از عشق تو بن بست است ودیده ام جز برای فراق تو نمی بارد بیا که هجر توآیه"ان عذابی لشدید" را تفسیر می نماید

 آقا جان:

بحق کوچه وچادر خاکی بیا،بیا که سید علی ماتنهاست وچاهی ندارد که غصه هایش را بااو در میان بگذارد بیا ورأس سبز شاپرکهایی باش که در جستجوی قبر یاس سرگردان کوچه های هاشمیند

 

ای پیدا ترین پنهان من

 

تا تو بیایی مروارید چشمانم رابرای سلامتیت صدقه می دهم وبرای آمدنت روزه سکوت می گیرم وبا جام وصال تو افطار می نمایم نذر کرده ام که بیایی تا جان شیرین را فرش قدمها یت نمایم پس بیا که نذر خود را ادا کنم

 

ای آفتاب عمر

 

تا تو بیایی انتظار را قاب میکنم وبر لوح دلم می کوبم فریاد را حبس می کنم وبه سکوت اجازه حضور می دهم در نبود تو جام تلخ فراق را سر می کشم وسر به دوش هجران می نهم وبرای آمدنت دعا می کنم به امید آنروز هزار وصد وهفتادمین شمع را روشن می کنیم ومنتظرت می مانیم

 

به خدای کعبه می سپارمت وسبد سبد نرگس ویاس چشم براهی میکنم

 

کاش می شد که خدا

 

اجازه ظهورت می داد

 

کاش می شد که در این دیار غربت

 

ومیان موج غمها

 

به سکوت سرد وسنگین

 

رخصت خاتمه می داد

 

کاش می شد جمعه ما

 

شاهد ابروی زیبای تو می شد

 

دیده نا قابل ما

 

فرش کیسوی تو می شد

 

کاش می شد

 

انتظار منتظر بپایان رسد

 

وهوا میزبان یاسها و

 

نسترنها

 

خاک پای مهدی زهرا شود

 

کاش می شد

 

تو هم از انتظار خسته شوی و

 

برای فرج دعا کنی

 

کاش می شد بیایی..............................

 

                                                                        



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( جمعه 86/11/19 :: ساعت 12:30 عصر )

»» و رگ هایی بریده

گفتند : خویش را بایست قربانی کنی!

گفت : باکی نیست،که خویشی در میان نیامده است

بانگ آمد : و اکبرت را،اصغر را،قاسم را وعبد الله را

گفت : فدائیان رهند

گفتند : عباس را بازوان از تن جدا کنند و بر سرش عمود آهنین و در چشمانش تیر بنشانند

گفت : چه باک؟

گفتند : آخرین امیدش،مشک آبی که به دهان گرفته به خیمه ها نرسد و کودکان از تشنگی بمیرند.

گفت : غم نیست،جدشان سیراب خواهد کرد

گفتند : زینب به اسیری رود.

گفت : چه بیم

گفتند : همسران و زنان کاروان آوارگی کشند،دخترانت سیلی خورند،خیمه هایت بسوزند،بر کشته ها به سم ستوران بتازند،سرت بر نیزه برند،و بیش از این

و پاسخ : لبیک

و تنها : تسلیماْ لأمرک بود

« هر که در این بزم مقربتر است         جام بلا بیشترش می دهند »

و در این مسیر

حج نیمه تمام را به کربلا می کشد

و استلام حجر را به بوسه بر خنجر اکمال می بخشد

و شش ماهه را قربانی می آورد

و ظهر عاشورا

در آخرین لحظات

دخترک سه ساله را وداع می گوید

و یک تنه با قامتی خمیده از داغ علمدار خویش به میدان رو می کند

گونه ها هر لحظه سرخ تر،عزم آهنین هر لحظه جزم تر و آتش درون زبانه کش و جگر سوخته تیز تر گردد،

آنگاه که در اوج خستگی و در نهایت تنهایی و غریبی فریاد بی کسی سر می دهد:

« هل من ناصر ینصرنی    وهل من معین یعینُنی    و هل من ذابّ یذبّ عن حرم رسول الله-صلّی الله علیه وآله و سلم- »

لختی بر نیزه تکیه می زند تا اندکی بیاساید

پیشانی مبارکش،

صحیفه پاک خداوندی را سنگی از جفا می شکافد

و چون دامن بر می گیرد تا خون جبین بسترد  

بر سینه اش،جایگاه اسرار و مخزن راز حق

تیری سه شعبه می نشیند

و این با بر خط نیزه خونی تازه جاری می شود

دستان حسین بر نیزه می ماند

و قامت خسته و غم آلود فرزند زهرا خم می شود

و پیکر مقدسش فرو می افتد

آرام آرام

و گرگان از هر سو در هجوم

و زینب همه را می بیند

                                                

حسین بر زمین گرم کربلا سر می نهد و زبان تشنه در کام خشک می گرداند :

« الهی رضاْ برضاک و صبراْ علی بلاک و شکراْ علی نعماک ، لا معبود سواک »

ملائک موج می زنند

فوج انبیا خاک غم بر سر کرده اند

عرشیان برخاسته اند

فرشیان چشم بسته اند

افلاکیان نوحه می کنند

خاکیان بر سر می زنند

از بام عرش ندا می رسد:

« یا ایّتها النفس المطمئنة ، ارجعی الی ربّک ، راضیّة ْ مرضیّة ْ ، فادخلی فی عبادی ، و ادخلی جنّتی »

و لبخندی بر لبان حسین می شکافد

لبخند حسین دریای معناست

                                                                                                   

و اینک مائیم و شام تاریک

و خیمه های نیم سوخته

وکشته های خونین بی کفن

و صحرای خشک گرما زده ای که در هر گوشه اش دخترکی ترسان خزیده و طفلی از تشنگی بر زمین مانده

و زینب که با کوهی از مصیبت بر دوش،و با چشمانی اشک آلود،و مویی سپید،و قامتی خمیده گمشدگان را می جوید

تا در مقام حسین ، کاروان را باز گرداند

و چشمانی که هنوز در دل شب بر صحرا مانده است

و جسمی عریان که نیزه ها وسنگهایش پوشانده است

ورگهایی بریده ، بوسه گاه زینب

*

دوش از هر سو آوای دلنشین قرآن به گوش می رسید

واز هر کنار نوای دلنواز مناجات

و هر فرزندی در آغوش پدر

و علی اکبر در برابر دیدگان حسین

و علی اصغر در دامان رباب

و عباس ، علمدار رشید حسین چون پروانه ای بر گرد خیمه ها

و دل کودکان حرم به او خوش

و چشمان زینب ،‌بیقرار قامت رسای برادر بود

و امشب

زینب در جستجوی گمشده ای

با رسالت حسین بر دوش

و چهارمین امام ، زین العابدین

با تنی ناتوان،بر اشتری به زنجیر پیچیده

راهی در پیش،بی پدر

و کاروانی از غم،و قافله ای از اندوه

و چشمانی که هنوز در دل شب بر صحرا مانده است

و جسمی عریان که نیزه ها وسنگهایش پوشانده است

و رگهایی بریده ، بوسه گاه زینب.

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( جمعه 86/11/5 :: ساعت 9:21 عصر )

»» ای خدای کربلا

ای خدای ابا عبد الله!
یا لیتنا کنا معک ما را آکنده از صداقت و اخلاص کن.

ای خدای عباس!
تنها تویی که می‌توانی عشق را با جنگاوری و ادب را با دلاوری در وجود کسی متجلی کنی. ما را بدست ساقی ابوفاضل، از این فضائل، سیراب کن.

ای خدای زینب!
تو را به عظمت زینب سوگند که جلوه‌ای از جلال زینب را به مردان و زنانمان بنمایان تا جلوه‌های فریبای دنیا در نگاهشان رنگ ببازد.

ای خدای علی اکبر!
ما را در سنت ذبح عزیزان، پیش پای محبوب، شیعه‌ی حسین قرار ده.

ای خدای سکینه!
به هنگامه ظهور مصیبت، آرامش و سکینه‌ای عنایتمان کن که درد و داغ و بلا را چون مهر و لطف صفا بر جان خویش بپذیریم و زبان جز به مدح و شکر تو نگشاییم.

ای خدای قاسم!
حلاوت شهادت راشیرین‌تر از عسل- به مذاقمان آشنا کن.

ای خدای علی اصغر!
تویی که به کوچکترین سرباز حسین، برترین کمال را بخشیده‌ای، عشق و وفا را از شیعیان حسین، دریغ نمی‌کنی، نکن.

ای خدای حبیب!
دلمان را تا واپسین دم کهولت و پیری، همچنان جوان عشق حسین بدار.

ای خدای ذوالجناح!
وقتی که اسبی در آستان حسین، به معرفتی چنان دست می‌یابد، روا نیست که سالکان کوی او محروم از معرفت بمانند. ما را تا کمترین پایه معرفت حسین، تعالی ببخش.

ای خدای کربلا!
ما را روز به ‌روز به این حقیقت کربلایی که مقربان درگاهت را جام بلا بیشتر می‌دهی آشناتر کن.

ای خدای عاشورا!
داغ فرزندان حسین را و مصیبت شیعه را به ظهور حضرت منتقم تسلی بخش.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( یکشنبه 86/10/23 :: ساعت 12:33 عصر )

»» خدایا تشنه ام کن

خدا یا تشنه‌ام کن.
نه تشنه آب، که چو سیراب شدم از یادش می‌برم.
تشنه‌ام کن، تشنه شناختن و فهمیدن.
تشنه شناختن و فهمیدن عاشورا و کربلا.

کربلایی که مردانِ مردی ندای "هل من ناصر ینصرنی" امام  زمانشان را شنیدند و آن را لبیک گفتند و گرچه کم بودند، در آن سرزمین پر بلا عاشورا ساختند و جاودانه شدند.

عاشورایی که پس از آن سالها، هنوز شور است و عشق و شعور ...
و شراره‌هایی که تا "یوم الورود" (1) سرد نخواهد شد.

خدایا بفهمان به من ندای "هل من ناصر" ولی زمانم را تا شرمنده عاشورا و عاشورائیان نباشم.

خدایا زبانم را به لبیک گفتن ندای مردان عاشورا بچرخان تا در روز جزا، زبانم در کام نماند.

خدایا کربلا و عاشورایم را نشانم ده که برای هرکسی عاشورا و کربلایست و اگر نشناسم کربلا و عاشورای زمان خویش را، یا از اهل کوفه‌ام و در مقابل مردان عاشورا و یا از غافلان پشیمان بعد از عاشورا که پشیمانیشان ذره‌ای ارزش نداشت!

خدایا دلم را، فکرم را، عملم را، نگاهم را، راهم را، آینده‌ام را و مرگم را عاشورایی کن، که نیست راه نجاتی جز آن.
آمین یا رب العالمین



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( جمعه 86/10/21 :: ساعت 7:2 عصر )

»» عشق , عطش , عاشورا

چه رمزی بین مکه و کربلاست و چه رازی بین ذیحجه ومحرم مگر حج حسین ـ علیه السلام ـ چه حجی است که سعی آن در مکه و صفای آن در کربلاست مگر احرام حسین ـ علیه السلام ـ چه احرامی است که سفیدی اش باید به خون سرخ نقش ببندد چرا این خلیل الله به جای یک قربانی , هفتاد و دو اسماعیل به قربانگاه می برد ! چرا در کاروان حسین علیه السلام ـ و با این مرد بزرگ , حاجی های کوچک حرکت می کنند ! چرا حج حسین علیه السلام در محرم تمام می شود !
چون حج حسین ـ علیه السلام ـ زیارت خداست نه خانه خدا. استطاعت حج حسین علیه السلام ـ جان پاک است نه صرف داشتن مال پاک , زاد و توشه عشق می خواهد. شرط حج حسین علیه السلام ـ عدم وجود ترس از خطر و ضرر بر جان و مال و آبرو نیست که شرطش خطر کردن و خون دادن است .سردادن و سر گرفتن است . جسم دادن و جان گرفتن است .
آری ; محرم , ذیحجه حسین علیه السلام است و کربلا میقات عمره ایثار ورسیدن به تمتع شیرین شهادت . حسین علیه السلام ـ بین کعبه و کربلا با خون سرخ خود خط زیبای عشق کشید و به اهل دل نشان داد که حج جسم آنجا وحج جان اینجاست و این حج سرخ است که دل را روشن تر از سفیدی احرام می کند.حج حسین علیه السلام طهارت با وضوی خون و طواف توحید است و هر قدم او و کاروان او شبوطی شهودانگیز می باشد که با لبیک سرخ همراه است . حاجیان قافله قدوسی حسین ـ علیه السلام ـ چون امیر الحاج عاشق خود , سعی بین صفای سوختن و مروه معرفت و محبت می کنند تقصیر حج حسینی , دست و پا بخشیدن است و حاجیان این حج کربلایی به جای حلق سر , سر دادند و نمازشان را پشت مقام ابراهیم عرفان خواندند تا هر یک خلیل الله شوند.
استلام در حج حسینی بر حجرالاسود زمین و زندگی نیست که بر حجرالابیض بهشت و بندگی است کربلای حسین ـ علیه السلام ـ خود عرفات عرفان است و مشعر شعور. محرم این حج تمام دنیا را بر خویش حرام کرده است . حاجیان این کاروان به جای « طواف النسا » , « طواف السما » نمودند. و هفتم تا دهم شبهای محرم برای آنان « سیمای تشریق » بود که ماه معرفت دوست به صورت کامل در آسمان دلشان درخشید آنها از منای منیت به درآمده وبه جای سنگ , شیطان و شیطان صفتان را رمی جمرات کردند و هر کدام خالصانه اسماعیل جسم را با دست ابراهیم روح به قربانگاه عشق بردند و این گونه از احرام جسم خارج شدند ودیدار جمال دوست بر آنان حلال شد.
آری ! حسین علیه السلام حجی نمود که به جای حاجی شدن , کعبه شد. کعبه ای که هنوز دلهای عاشق به شوق طواف او پر می گیرند و به جای هفت بار , همه عمر خود را برای طواف او در حرکتند که طواف حسین علیه السلام تمامی ندارد. چون راه عشق بی پایان است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( سه شنبه 86/10/18 :: ساعت 6:3 عصر )

<      1   2      
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

جرعه نوش زمزم ولا.....
علی بی فاطمه .........
تشنه لبان رمضان..........
یلدایی غریب
برای شهدای مظلوم مدافع حرم .......
برای تو که گلویت بوسه گاه پیامبر بود............
قیامت بود عاشورا.............
نعمت فهم حسین (ع) ..................
بدون شرح.... اما یک دنیا حرف..............
زمزمه ی دوست دوست ...........
تو واجب ترک شده ای .....
لغات و کنایات گویش قمی
وقف ، چرا و چگونه ؟ .........
برای شهید محمد حسین سراجی
ارباب آب ..........
[همه عناوین(421)][عناوین آرشیوشده]